غزل
اگــر خدا! شبـی در کلبـــه ام حضـور کند
تمـام فـاصــله هـــا را به غــم عـبور کند
اگــــر فــرشته بگـیرد، خبـر بــه امـر خدا
پس از هــــزارۀ دیگـــر، مگــر ظهـور کند
نـــشد که پرتـوی سبزی بسـوی ما تابد
هـــراس… از دل مـــا را بهـــار دور کند
شفـاعتی بعـد ازین عمر در قبیـله ی ما
به حُکــم قـــاطـع تــورات یا زبــور کند
نگـــشت بار مـُصیبت ز دوش من خـالی
مــگــر شکنـجۀ تاریک و تنگ گـُور کـند
***
کجاست رسم مـُروت که خون من ریزد
و حـُــکم جُـــرم مرا بعد آن صدور کند
جهانمهر هروی
30 نوامبر 2008