غزل
شــامی که درد هــای مـرا بیشــمار کرد
با یک ضریب، عــمــر مـــــرا اختصار کرد
تاریک شــد جهــان ره و بیراهه مــثل هم
ابلــیس خــانه در هـمه گوش و کنار کرد
از انتحـــار سنگ درین بیستون هــــمه
فــرهاد را به تیشــه ی غــم شرمسار کرد
با شیوه ی که خـــون دلـم میخوری همه
نه تاجک و نه تُرک نه روس و تتار کرد
یک روز کعبه روز دیگر سوی صـــومعـه
رنگبازی تو باز مـــرا شرمسار کرد
من نیستــم چنانکه تو خـواهی عزیز من!
اینرا چه کـس برای تو قــول و قـــرار کرد؟
یارب شکایت از کی کنم بخت من بد است
برمـــن هـرآنچه کـــرد همـه دست یار کرد
جهانمهر هروی
2008-12-09