بوت های زیدی

کفش های زیدی

کفش ها تقدیس گردیدند…

وزیدی… مشتاقتر از آنکه

کفش اشرا کجا پرتاپ خواهدکرد

میان آن همه شوریده ها شورید تر گردید

 

کفش ها آرامی خود را کجا یابند

روی خاک و ماسه های گرم بغداد؟!

جائیکه ،

 میبینی همگی وحشت و درد است

تا که میبنی همه خون است

همه ترس است

 

ای والله؛

 حتی !  کفش ها دیگر

برای سرزمینی دجله و فرات

اعتراض خویش را پنهان نمیسازند

این کفش ها دیگر نمیخواهد

که سنگفرش خیابان

طعنه بیغرتی را

بر کف هموار شان هر روز

با تکرار سردی

باز گو سازند

 

وای زایدی!

تو چه کردی

کفش های تو چرا

اعتراض آن خیابان های شهرت را

به دنیا باز میگوید؟

ولی خفاش ها

با تاریکی شب

و راهنماهای هجوم لشکر چنگیز

یک آواز میخواندند

تا که دنیا هست

اینجا بهشت ماست؟

 جهانمهر هروی

17 دسمبر 2008