غزل
میکشم به دل عمری حسرت جدایی را
میـبـرم بخـــود هر جــا یاد آشــنایی را
در نوای ما دیگــر نیست لذت خوشی
مـــدعی بیــا بنــــگر درد بیـنـوایی را
یارب این چه اقبال است لحظۀ نیاسودن
زنده بودن و خوردن لقمۀ گدایی را
شیــخ از در مسجد دزد نقد ایمان شد
فخــر حاضرت داند نام این کمایی را
***
در صفای آئیــنه رنگ دوستی دیدم
مو به مو بمن گوید عیب خودنمایی را
نعمت الله تُرکانی
2 نوامبر 2009