پایین و بالا
نباشد عـیـب مــردان برشمـردن، رمـــز بینـایی
دل شــوریده مـیخواهــد که ره پوید به شیــدایی
کجا دل میفریبد هرزه ی گر حرف خوش گـوید
شجاعت پیشــگانرا عــمر باشد با شکیبــــــایی
ز ابنای جهان یک داستان باقیست تا امــروز
دلی پر نور و اعـــجاز سخـن های مسیحـــایـی
خــط و خــال بتان تا چند روزی میکند غــوغـا
ولی تا حشر مـــجنون قصه میگوید به زیبــایی
تبـــسم بر لب دلـــدادگان، پــژمرد با غـــــم ها
به لب آمـــد نفــس از فـطـرت آن یار هــرجایی
نشـد روزی که فـرعون زمان، آینــده را بیـــــند
که امـروزش خدا گویند، چه خواهد بود فـردایی
بــرو اندیشه را فارغ بگـیر، از قطره ای ناچیز
گــر از توفـان نمیتـرسی و دل دادی به دریایی
***
زمیـن و آدم و آب وهـــوا و آتــش و انجــــــم
به چشمـت انتـــباهی است اگر، پایین و بالایی
۲۷.۲.۲۰۰۸