Skip to content
گل خشخاش
یک لحظه بیا یار و انیس دل من باش
بگــذار کنم راز دل غمـــــزده را فاش
از این همه غوغای تعصب جگرم خون
صبرم بسر آمد از این کاسه و این آش
هـر معرکه دار دین و دولت به قباحت
در مجمع ما رقص کند چون نخود و ماش
فتوی خطیبان شده است بر ســـــر منبر
آنکـــس که کند ظلم… بود لایق پاداش
گویی که خـــدا داده ز یک مــادر غمخوار
یک خــیل فــرو مایه و یک طایفه اوباش
***
گلزار چه خالی شده… از عطــر بنفشه
کشتند به جای گل سوسن گل خشخاش
نعمت الله ترکانی
28 فبروری 2010