ناکحا آباد

ناکجا آباد

چـرا بر پاورق های دلـم یاداشت مینویسی  جـدایی را

قلم  هــرگز نمیداند حصول واژه های خـود نمـایی را

اگر پرواز تو در اوج خود بینی غرورحسن  میجـوید

کدامین بهــانه میسازی  روند  روز هـــای آشنایی را

نمیدانم چه کس آموخت این نامهربانی در سخنهایت

که  میگـــویی  حدیت مجـــمل آینده های بیـوفایی را

بگــو آخـر مـرا تا نا کجا آباد با خود میکشی تاکـی؟

خیالم میگشایی درسرانجامم شروع یک دو راهی را

بیا فــرعون یک روزی بکـش دستی به رخـــسارم

مکرر کن ترحم را، نوازش را و الطاف  خدایی را

۸ اپریل ۲۰۰۸