کمک ام کن

کمک ام کن

دل فانــوس سیـــاه، هـــوس درک خیالات سر افکـنده نکن

آفــــتابی ندرخــشید و شـب از حـد بگــذشت، خنــده نکن

قتل عام است به شهــر، هر طرف شحنه و داروغه هـــمه…

تیغ شمشیر زهرآلوده بود، بعد ازین فکـر به  یک زنــده نکـن

همه دعوی خدایی دارند، گرد فـرعون به زمین ریخته است

سر فصلی دیگـریست، همــگی میگویند ، رحم بر بنده نکن

***

در و دیــوار سیاه، تن پر وحشت اشباح، سپید و سرخ است

دل  هــر عابر غـربت زده را،  شاد بکـن، به غم آگـــنده نکن

تو که پیغام نبوت داری، سورۀ فتح بخوان باز بخوان باز بخوان

آن سپاه که در آن، همگی منتظر فتح زمانند ، پراکنده نکن

من اگر دلگـــیرم، آسمان هم شــط آغشته به خـون  است

دست  های تو مرا یار بود، کمک ام کن، مــرا شرمنده نکن