این هم یک غزل عاشقانه برای مشتاقان چشم یار
غزل
تا با خیـال چشم تو مـن همسفــر شدم
دنیـــای از دریــغ و نــگاه و نظــــر شدم
هــر گاه ســلام دادی و لبخــنده ای زدی
از روز قبـــل عاشق و شوریده تــر شدم
در لحظـــه های مشــکل دلدادگی همــه
باری به حستجوی تو با صد خطـــر شدم
یک بوسه دادی و همه عمرم پر از صفا ست
زآن پس به لطف روی تو شیر و شکر شدم
***
گفتــی منم کجا… و کجـا جــایگاه توست!
با ایــن بیـــان سخــت تو، من در بدر شدم
جهانمهر هروی
21 سپتمبر 2008