اعتراف
جه شـد که دل به تمــنای یک نگاه دادی
جـواب دوســتی ام دوش بی صــدا دادی
بگــوی راز دل ات را اگـــر زبان داری
که از یک نگاه به من درد بـی دوا دادی
مــن از تبسم تو خـــوانده ام بـوی بهـــار
تو باغ قلــب مـــرا سبزی و هـوا دادی
حضــور لحظــۀ تنهـــایی تــو با شادی
دل شکســتۀ مــا را به غـم چـرا دادی؟!
وسیع حسن شگفــتن به طبـع زندۀ تست
شکــوه صـد غـزل و مـثوی به ما دادی
زلال قطرۀ مهــری فشانده ای در شعـر
حـریـر عطر نوازش به جمـله ها دادی
هجــوم لحــظۀ انـدوه و فکر تنهــــــایی
به قلــب خســتۀ مجـنـــون بینــوا دادی