غزل
بریز باده که میخواره های روز الســتیم
ز رنگ های تعلق به نور باده گُسستیم
به کارزار طریقت نه مثل زاهد این شهر
هزار توبه نمودیم هزار بار شکستیم
برای کس نگُشودیم دری بسوی جهنم
بروی کس ز جهالت در بهشت نبستیم
نبود در دل ما جز ادای خدمت محبوب
ازین طریقـــه به مردانگی گواه بدستیم
به روز واقعـــه تا ژرفنای حـادثه رفتم
بفکر آن نشدیم که از کجاستیم و کی هستیم
جهانمهر هروی
اتریش ۱۲ می ۲۰۰۶