غزل

غزل

 تو میــروی  و غـــم  ات جــاودانه  میماند

بـــرای  مُــردن  مــن  این  بهــانه  میماند

نه سر به زانوی من مینهی نه لب بر لب

نه قصـه های خـــوش عاشقــانه مـیمـاند

چه کـــرد، باز چـــرا ظـــلم میکند  تقدیــر

که شب به حجـم غم انگــیز خـانه میماند

به جنــــگلی که وزد باد ســــــرد پـاییـزی

« پـــرنـده  میپـــرد و  آشیـــانه میـماند»*

صــــدای پای غــم هــرزه  و جــــوانی ها

غـــزل به شرح جــــدایی  نشـانه میمـاند

سـروده ام ز طــبع گـرم قصــــۀ مـــجـنون

بخـوان که  نام خوشــت  در  زمانه میماند

جهانمهر هروی 

21.10.2008

* فکر میکنم این فرد از شاعر ارجمند وطنم ( زنده یاد قهار عاصی) است.

 

دلم را برده ای دیگر چه میگی؟

سخن از هنرمند زیبا و خوش آواز کشور ما « ژینوس» است که آواز شیرین اش در دلها مینشست و پارچه های جاودانۀ از موسیقی افغانستان به یادگار گذاشت. بدون تردید اگر این هنرمند ما تا حال به هنر موسیقی ادامه میداد گل سر سبد بود و کسی نمیوانست به پایش برسد.

خوب من هم به دو نیم دهه قبل برمیگردم و زمانی را بیاد میآورم که وقتی تیلویزیون صدای ملکوتی  او را میگذاشت همه افکارم را در تون آواز این هنرمند مردمی ما فراموش میکردم. غصه ها میرفت و دنیایی از نشاط سراسر وجودم را در بر میگرفت.

اما راستی این هنرمند ما کجاشد؟  و سرنوشت او به کجا کشید و حالا به کجاست؟ و چرا دیگر صدای گیرای او تسلی بخش دل های در گرفته نیست. با خودم فکرمیکنم معنی زندگی شاید همین است:… که تو به چشم و سر مشاهده میکنی. یکی میمیرد یکی فراموش میشود و یکی دیگر کوره راه زندگی را لنگ و لنگان طی میکند.

 اما سخن بر سر « ژینوس » است. چرا او دیگر آواز نمیخواند؟ چه چیزی باعث شده که دیگر نمیگوید. دلم را برده ای دیگر چه میگی؟

تمام گوشه و کنار انترنت را پالیدم و غیر از یادگارهای جاودانه این هنرمند چیزی در باره زندگی و هنر وی نشنیدم. مایوسانه باخودم گفتم:

ــ اینست سرنوشت یک هنرمندی که احتیاج مردم به اوست ولی زندگی او را در دست فراموشی میسپارد و کسی نمیداند کجا رفت، چه شد، و چرا هنرش را فراموش کرد.

شمارادعوت میکنم به پارچۀ از آواز گیرا و جاودانۀ ژینوس.