وای وای
عاشق شدم به چشم سیاهی که وای وای
بسمل شـــدم ز تیر نگاهی که وای وای
روز و شبم به ناله و آه است و غمکشی
کارم کشیده است به جایی که وای وای
زین راه پر خطر نرسیــدم به بیشه ای
افتــــاده ام به دام بلایی که وای وای
نزد طبیـــب رفتم و گفتم که عاشقم
او نسخه ی نوشــت و دوایی که وای وای
زد تیشه عشق، و کار بکوهی اثر نمود
آمـــد ز جوی شیر صدایی که وای وای
خسرو بــکام خویش رسید و نگفت کس
فــرهاد کرده است خطایی که وای وای
جهانمهر هروی