ببین هـــر آنچه میگویی همش را من ز بر دارم
اگـــر چه نیستم پیشت بر احــوالت نـــظر دارم
نگـــو! که رسم دنیا را نمیدانم نمــی فهــــمم
اگر چه بی زبان هستم و باری گـــــوش کر دارم
من عاشق نیستم بشنو حدیث از راه و رسم من
ترا راهی مـــــرا راهی، که من فــکر دیگر دارم
مــــرا «سیاف» میگــویند ولی گردیده ام بز دل
از آنـــروزی که در پهلوی خود «ملا عمـــر» دارم
طلبگارم به این دنیا ، جهالت را و دیگـــر هیچ
جهــاد فی سبیل الامریکایی را بـــه سر دارم
خدا را گر تویی مسلم! بشو تسلیم این پندم
مشو عافل ازین« حکمت» که من بنیاد شر دارم
***
همی نازم… به عمـر نوح و هستم بندۀ نوری
منم قرعـــون! ازین دنیا کجا عـــزم سفر دارم
به چنگ خویش دارم ریسمان دار وحدت را
بنام «پشتون» و « تاجیک» صد ها کر و فر دارم
ازآن روزیکه که نام ام را به لوح خامه بنوشتند
به جای سود بهــر مردم ام فکـــر ضرر دارم
فدای قلب پاکم شو که هستم مرد « ربانی»
هر آنچیزیکه دشمن میکند از آن خبـــر دارم