غرل

غــــــزل

بیا که یاد تو امشب، به دل سـرود منست

تمـام خاطــره هــای تو، تار و پـــود منست

نـــدارم از غـــم دوری، تـــوان وصـــــف تـرا

ضعیف و در خور  افسردگی، وجود منست

شکسته مـــوج صدایم، به غـربت هستی

به انزوای  تب درد  و  غم ، حدود  منست

منــم که رنج و مــلال تو، درد مــن گشــته

هزار شکــوه به دنیا، ز دست دود منــست

تویی به خــــواب  و  خیـــالت شبی نمیآید

که در حریم تـو، تا صبحـدم سجـود منست

بیا بـه خـلـوتــم، ای دوست یکدمی و ببین

به قله های طبع عشق تو،  صعـود منست

هر آنــکه، رنــج مرا میکُــشد به نقش غزل

قدای خامۀ او، هر چه هست و بود منست

جهانمهر هروی

۷ مارچ ۲۰۰۸